الله اکبر
یک وقت می شود که تمام خواب و بیدارت پر می شود با دو کلمه: الله اکبر!
با شما هستم سپاهیان دشمن قسم خورده؛ هی بیایید و بروید و پیش چشمانم رژه بروید! حالا هی بخواهید مرا از پای در بیاورید! هی بیایید آیه ی یاس بخوانید! هی بیایید مرا بترسانید! هی بیایید شواهد و مدرک و سند نشانم بدهید که پایم سست شود! من تمام قد ایستاده ام؛ چون در سرم می چرخد و می چرخد که الله اکبر! انقدر این دو کلمه ی عظیم را میگویم تا از پای درآیید! حتی به قیمت تمام شدن خودم! خودِ من دیگر مال خودم نیست که از تمام شدنش بهراسم. می دهم اش تا عظمت این دو کلمه مرا در یابد!
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 0:49 توسط رهگذر
|
یک رهگذرم , مثل بقیه رهگذرها! چند صباحی رو باید درین دنیا بگذرونم و برم ... درین دنیای موج در موج...که هر از گاهی موجی می آید و موج قبلی را در تلاطم خود به قعر دریای زندگی می کشونه , دنیایی که هیچ جایش یک دست نیست , که پر هست از پستی و بلندی , و تماماَ قطع است و بعد وصل و باز قطع و باز وصل و باز ...