یک وقت می شود که تمام خواب و بیدارت پر می شود با دو کلمه: الله اکبر!

با شما هستم سپاهیان دشمن قسم خورده؛ هی بیایید و بروید و پیش چشمانم رژه بروید! حالا هی بخواهید مرا از پای در بیاورید! هی بیایید آیه ی یاس بخوانید! هی بیایید مرا بترسانید! هی بیایید شواهد و مدرک و سند نشانم بدهید که پایم سست شود! من تمام قد ایستاده ام؛ چون در سرم می چرخد و می چرخد که الله اکبر! انقدر این دو کلمه ی عظیم را میگویم تا از پای درآیید! حتی به قیمت تمام شدن خودم!  خودِ من دیگر مال خودم نیست که از تمام شدنش بهراسم. می دهم اش تا عظمت این دو کلمه مرا در یابد!